یادداشت اختصاصی امید جهانشاهی برای دیدارنیوز
دیدارنیوز ـ امید جهانشاهی: مساله مشارکت و تلاشهای متنوع برای بالا بردن مشارکت و تفسیر میزان عدم مشارکت از موضوعهای داغ این دوره از انتخابات بود. مساله مشارکت در انتخابات بعد از پیروزی انقلاب و شکلگیری ساختار جمهوریت همواره وجود داشته است. این مهم تا دورهای بر دوش شور انقلابی و شخصیتهای برجسته انقلاب بوده است. به نظر میرسد با توجه به تحولات اجتماعی فرهنگی دهههای اخیر دیگر احزاب باید به طور مشخص و پر رنگ این نقش را برعهده بگیرند. وقتی رقابت واقعی دو گفتمان سیاسی باشد طبیعتا مشارکت هم شکل میگیرد. در واقع، مشارکت باید دغدغه احزاب باشد برای قدرت، نه دغدغه نظام برای «آبرو». اما دریغ که در راه تحزب مشکلات فرهنگی جدی وجود دارد.
یکی از مناقشههای دو کاندیدا در مناظره سر این بود که چه کسی حزبی است و چه کسی مردمی! چنین نگاهی نشان میدهد که هنوز نگاه عمومی در جامعه نسبت به حزب منفی است و این باعث تاسف است.
اینکه برخی میگویند «کاندیداها باید به فکر مردم باشند و نه به فکر حزب گروهشان» نشان میدهد که معنای حزب و فرهنگ کار حزبی بسیار نیاز به آموزش دارد. فرهنگ سازی در این زمینه ساختن زیربنای مردم سالاری است. در مراسم تشیع شهید رییسی خانم جوانی با گریه میگفت «من بهش رای ندادم. خیلی پشیمونم آمدم حلالیت بطلبم ازش» یعنی حتی در مورد معنای «رای» و «حق رای» نیز جای کار آموزشی و فرهنگی زیادی وجود دارد.
بجز فرهنگ، به نظر میرسد قوانین و ساختار انتخاباتی نیز بازنگری لازم دارد. کاندیداهای به اصطلاح پوششی جز ایجاد بیاعتمادی چه فایده و کارکردی برای انتخابات داشتهاند؟ چرا دو جبهه سیاسی کشور یعنی جبهه اصلاحات و جبهه اصولگرایی هر کدام «یک» نماینده برای انتخابات ریاست جمهوری معرفی نکنند؟ احزاب کارگر و محافظه کار در انگلستان و یا دموکرات و جمهوری خواه در امریکا هم احزابی یکدست و کاملاً مشخص و کادربندی شده نیستند بلکه طیفی از نیروها و گرایشها را در برمیگیرند و نمایندگی میکنند. از این رو، اصلاحات و اصولگرایی هم میتوانند دو حزب عمده ایران باشند و پس از فرایندی داخلی، به نمایندهای برای انتخابات برسند.
واقعیت این است که این بازی وجود ۳۵۰ حزب برای نمایش تحزب در کشور مثل بازی فیلتر کردن و فیلترشکن فروختن دیگر توجیه ندارد و بعد از چهل و پنج سال زمان بازطراحی ساختار انتخاباتی است؛ و حالا انگار زمان تجدیدنظر فرا رسیده است که فردی همچون جناب مصطفی پورمحمدی که سالها تجربه کار در حوزههای مختلف اجرایی و امنیتی دارد و به عنوان وزیر اطلاعات، وزیر کشور، رییس سازمان بازرسی کشور و … کار کرده است، در مورد اهمیت تحزب در ایران امروز به صراحت گفت: «یکی از ساختارهای روشن برای جلب مشارکت مردم و سازماندهی و پاسخگویی و شناسنامهدار کردن فعالیتهای سیاسی که جلوی فعالیتهای هرجومرج طلبانه، نامشخص و مافیایی در عرصه سیاسی را میگیرد، فعالیت حزبی است، تحزب است، برای اینکه گروهها و نامزدها شناسنامه داشته باشند، مانیفست و برنامه داشته باشند، آرمانهای شان مشخص باشد، کجا میخواهند بروند {تحزب لازم است} … من وزیر کشور بودم، دیدم باید هم به جریانهای سیاسی سامان دهیم و هم به تشکلهای مردمی بهخصوص، یعنی سمنها و سازمانهای مردم نهاد. وقتی دیدیم وضعیت سازمانهای مردم نهاد نظم و قاعده پیدا کند. این آقای جلیلی، معاون من را خواست و گفت سازماندهی میخواهید بکنید؟ میخواهید انقلاب مخملی و انقلاب رنگی توسط این سمنها و انجیاوها صورت بگیرد؟ من به معاونم گفتم این حرفها را قبول نکن، قدرت ایران در تاریخ طبقه متوسطش است. هیچوقت فضای دیکتاتوری شدید بر جامعه ایران حاکم نشده است، چون طبقه متوسط ایران قدرتمند بوده است … بحث تحزب یک مسئله جدی است، بحث سازماندهی نهادهای مردمی یک مسئله جدی است، دوستان بفرمایند که الان قبول دارند یا ندارند. این بحث روشنی است. لازم نیست پیچش بدهیم و آدرس این طرف و آن طرف بدهیم. اگر دو تا دستگاهی، حزبی، انجیاویی مشکل دارد دستگاه امنیتی جلوی آن را میگیرد، ولی شما نمیتوانید کلا نسبت به همه، با قضاوتهای آنچنانی بگویید که انقلاب مخملی میخواهد بشود.»
source