جریان عاشورا و حادثه کربلا، تقابل دو دین، نگرش به انسان، دو الگوی حکمرانی و راهبری و در یک کلام؛ نزاع تمامعیار بین دو اسلام علوی و اموی بود. رخداد عاشورا در سال ۶۱ تبلور عینی یک الگوی رهبری موفق و موثر و اصلاحگری سیدالشهدا(ع) در برابر ماکیاولیسم اموی است. بنابراین نگاه کردن به این منظر و تبیین بُعد رهبری در جریان واقعه کربلا و عملیاتی کردن مدیریت سیدالشهدا، که برگرفته از سبک علوی است، در سازمانها و نهادها با توجه به داشتههای محدود و رویارویی این دو سبک در جامعه، مهم و حیاتی است.
در این راستا با حجتالاسلام و المسلمین حسین عبدالمحمدی، مدیر گروه تاریخ و سیره اهل بیت(ع) جامعةالمصطفی العالمیه و نویسنده کتاب دو جلدی زمینههای قیام امام حسین(ع)،گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانیم:
بیشتر بخوانید:
ایکنا ـ تقابل دو الگو و نگاه مدیریتی علوی و اموی در جریان عاشورا حکایت از انحرافات عمیق و فاصله از آموزههای زمان پیامبر(ص) دارد، درباره چرایی این مصاف این دو مدیریت بفرمایید.
مهمترین مسئلهای که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) رخ داد، مسئله امامت و خلافت بود که امری آسمانی است لذا افرادی میبایست بر این مسند تکیه بزنند که شایستگیهای لازم را برای عهدهداری رسالتها و مسئولیتهای پیامبراکرم(ص) دارند اما پس از پیامبر(ص)، مسئله مهمی رخ داد؛ اینکه مسئله امامت از امر آسمانی به امر زمینی تنزل پیدا کرد و گفتند مردم اینگونه انتخاب کردند. این انحرافی بود که در جریان جانشینی حضرت ختمی مرتبت(ص) به وجود آمد و حال آنکه مسئله امامت امتداد رسالت است یعنی تمام مسئولیتهای پیامبر اکرم(ص) بر عهده امیرالمؤمنین(ع) و در امتداد ایشان، سایر اهلبیت(ع) بود و هست.
پیامبر اکرم(ص) چند مسئولیت مهم داشتند؛ یکی مسئله دریافت و ابلاغ وحی بود که پروندهاش با رحلت ایشان بسته شد اما شئون دیگر از مسئولیت پیامبر(ص) یعنی تفسیر دین، شرح و تبیین آیات قرآن، تبلیغ و حراست از دین و اجرای احکام برعهده امیرالمؤمنین(ع) گذاشته شد. بنابراین زمینی شدن این امر آسمانی یعنی دین و قرآن توسط افرادی تفسیر شد که شایستگی نداشتند اما متأسفانه در جایگاه امامت و خلافت تکیه زدند و انحرافات بزرگ از اینجا شروع شد.
مفسر معصوم باید در کنار قرآن کریم و سنت نبوی باشد؛ هنگامی که این انحراف شکل گرفت، به تدریج ارزشهای دینی کمرنگ شد و در زمان معاویه این امر آسمانی به سلطنت تبدیل شد و انحراف بزرگ در جهان اسلام رخ داد و قدرت در دست افرادی قرار گرفت که تا روزهای آخر با پیامبر(ص) جنگیده بودند.
بنیامیه قبیلهای بود که تا آخرین لحظات که توان داشت در برابر پیامبر اکرم(ص) ایستاد و بعد از رحلت پیامبر(ص) مسئله جانشینی پس از ایشان به دست مخالفترین افراد نسبت به اسلام یعنی همان بنیامیه افتاد. اینجا انحرافات شروع شد و قدرت و ثروت فراوان در اختیار حاکمی قرار گرفت که ناصالح بود و این زمینهساز انحرافات بعدی در امت پیامبر (ص) شد.
ایکنا ـ درباره این انحرافات و ابعاد آن در جامعه آن زمان توضیح بفرمایید.
این انحرافات بسیار عمیق و بنیادین بود. مهمترین مسئله این بود که دین و تبیین و تفسیر آن در دست کسانی قرار گرفت که به هیچ وجه شایستگی آن را نداشتند و برای تداوم قدرت طبقه حاکم آیات و روایات را تفسیر و تشریح میکردند و این امر در فرهنگ و باورها و ارزشهای حاکم بر جامعه لغزش ایجاد کرد. فرهنگ، نبض و سلسله اعصاب جامعه است و هنگامی که دچار لغزش و انحراف شود یعنی سایر بخشهای جامعه نیز در ادامه دچار انحراف میشود.
بنیامیه خواص را آلوده به دنیا کردند
اقدام خطرناک بنی امیه این بود که فرهنگ دینی را از مسیر خود خارج کردند و انحرافات به سرعت در جامعه گسترش پیدا کرد چراکه قدرت و ثروت در اختیار همین تفکر منحرف بود. مدیریت بنیامیه دربردارنده کارهای عجیبی بود که از جمله آن مهجور کردن اهلبیت(ع) و مفسران حقیقی دین بود به طوری که در شهید کردن آنها از هیچ اقدامی کوتاهی نکردند. پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)، اهلبیت(ع) مهجور شدند و تحت فشار قرار گرفتند. امام حسن(ع) دوره بسیاری پر اختناقی را پشت سر گذاشتند و پس از آن امام حسین(ع) با این مظلومیت به شهادت رسیدند.
بنیامیه در قریب به 90 سال حکومت، تمام همت خود را به کار گرفتند تا حلقه اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را مهجور کرده و به حاشیه برانند. مهجوریت اهلبیت(ع) یعنی اینکه ما مفسران حقیقی و معصوم را کنار بگذاریم و قطعا هنگامی که مفسران حقیقی دین کنار بروند، بدعتها و تحریفات زیاد میشود و انحرافات فرهنگی در جامعه گسترش پیدا میکند.
ایکنا ـ به نوعی اساس انحرافات از اینجا شروع شد که به تدریج بنیامیه خواص را آلوده به دنیا و ثروت کردند.
بله، بنیامیه خواص تأثیرگذار در جامعه را با کامیابیهای مادی به ثروتهای حرام آلوده کردند. وقتی خواص به دنیا آلوده شدند، طبیعی است که در اختیار ستمگران قرار گرفته و خطاها و مفاسد آنها را توجیه میکنند. مسئلهای که در زمان بنیامیه برای جامعه، خیلی زحمت ایجاد کرد، این بود که عصبیت قبیلگی و حزبی بسیار تعمیق پیدا کرد در حالی که پیامبر اکرم(ص) با این مسئله جنگیده بود و معیارهای مهمتری همچون تقوا، معنویت و فضایل اخلاقی را به منزله ارزش مطرح کرده بودند اما بنیامیه مجددا عصبیت قبیلگی و حزبی را برجسته و وضعیتی را در جامعه اسلامی فراهم کرد که این ارزشهای معنوی و دینی خیلی کمرنگ شد تا جایی که حضرت اباعبدالله الحسین(ع) فرمودند «بدعتها زنده شده است و اسلام و سنتهای دینی از بین رفته است» و در جای دیگری فرمودند «مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود».
ایکنا ـ دو نگاه و الگوی هدایت و راهبری حضرت سیدالشهدا و بنیامیه در جریان عاشورا چه ویژگیهایی دارند.
بنی امیه قدرت را برای کامیابیهای مادی، هم قبیلهایها و هم حزبیهای خود میخواست اما اهلبیت(ع) با تأسی به پیامبر اکرم(ص) حکومت را برای خدمتگزاری به مردم، احیای نشانههای دین و اجرای احکام دین میخواستند لذا این دو نگاه راهبری و مدیریتی خیلی با یکدیگر متفاوت است.
دین و دینداران حکومت را یک امانت میدانند
بنیامیه دنبال قدرت برای بدست آوردن ثروت است و میخواهد از مسیر کسب قدرت هم قبیلهایهای خود را در مناصب مختلف حکومتی جا دهد و بهرهمندی خود را از مادیات بیشتر کند اما بنیهاشم واهل بیت(ع) با وجود اینکه در اوج قدرت بودند در عین حال در اوج زهد و پارسایی زندگی میکردند. پیامبر اکرم(ص) و سایر اهلبیت(ع) با قناعت و حداقل امکانات زندگی میکردند به طوری که گاهی شبانهروز خود را با خرما سپری میکردند. زیرا امیرالمؤمنین(ع) و سایر معصومین حکومت را صرفا برای زنده نگهداشتن اسلام و خدمت رساندن به مظلومان و محرومان عالم میخواستند که نمونههای آن در تاریخ کم نیست.
اساسا دین و دینداران حکومت را یک امانت دانسته و خود را بری این قدرت و ثروت امین میدانند و از این قدرت و ثروت به نحوی استفاده میکنند تا در راه خدمتگزاری به مردم باشد اما بنیامیه چنین نگاهی به قدرت نداشتند و حرمسراها برای خود داشتند و تشکیلات را صرفا برای رفاه حال خود و نزدیکان و قبیله خود میخواستند.
پیامبر اکرم(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) در اولین فرصتی که حکومت تاسیس میکردند صرفا برای این است که بتوانند احکام الهی را اجرا کرده و به مردم خدمت کنند، ستمدیدگان را از یوغ ستمگران نجات دهند و این را تاریخ گواهی میدهد.
به عنوان شکار به موضوع حکومت و مسئولیت نگاه نشود
ایکنا ـ چگونه میتوان از الگوی مدیریت اجتماعی سیدالشهدا(ع) یا همان مدیریت علوی برای تربیت و پرورش نیروها و مدیران برای نظام اسلامی استفاده کرد؟
قطعا باید به الگوی مدیریتی و حکمرانی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) برگردیم و صرفا بنا بر خدمت داشته باشیم. در این راستا دیدگاه ما به بیتالمال باید امانتدارانه باشد. حضرت علی(ع) هنگامی که به کوفه رسیدند مردم را جمع کردند و فرمودند: این وسایلی است که من با خود آوردهام، این مرکبم، وسایلم و غلامم. اگر وقت رفتن بیشتر از این بردم، بدانید به شما خیانت کردم. حضرت(ع) در عمل پایبند به این است و به عنوان شکار و طعمه به حکومت و مسئولیت نگاه نمیکند.
اگر مدیران، فرمانداران، استانداران، نمایندگان و سایر مسئولان در جمهوری اسلامی خودشان را با مردم ببیند، شرایط بسیار متفاوت خواهد شد بنابراین باید به شیوه مدیریت اهلبیت(ع) برگردیم. حضرت علی(ع) فرمودند: در رأس حاکمیت یا باید مردم را بالا بیاوریم و با آنها زندگی کنیم یا خودمان پایین برویم و در سطح آنها زندگی کنیم.
مقام معظم رهبری و امام راحل از حداقل امکانات استفاده میکنند و میکردند. شیوه مدیریت یعنی اینکه ببیند امام خمینی(ره) چگونه زندگی کرده است و شما مسئولان نیز به این صورت زندگی کنید. امام راحل برای خودشان شهریهای به مانند سایر طلبهها در نظر گرفته بودند و بیشتر از آن استفاده نمیکردند. از خادم امام(ره) نقل شده است: هنگامی که سفره بهتری در نجف برای امام راحل انداخته بودند، ایشان جویای جریان میشود و میگویند آیا شرایط برای همه اینگونه است؟! امام راحل در نجف به عنوان مرجع بزرگ شیعه اتاق کوچکی در اختیار دارد و در جماران نیز در خانه اجارهای که گچ و خاک بود، زندگی میکردند. امروز زندگی و سیره مقام معظم رهبری نیز برگرفته از اجداد طاهرین خود، حضرت علی(ع) است. مدیران جامعه اسلامی اگر میخواهند موفق شوند و کار را پیش ببرند باید اینگونه عمل کنند؛ یا مردم را از لحاظ معیشتی بالا بیاورند یا خودشان از اریکه قدرت به پایین تشریف بیاورند تا با مردم همدرد شوند. اگر اینگونه شد آن هنگام مدیران در مدیریت موفق هستند اما اگر زندگی اشرافی داشته باشند و فقط در شعار از مستضعفین صحبت کنند، یک شوخی بیش نیست.
خط و سنت اهلبیت(ع) و قرآن مشخص و روشن است. این خط و روش صد در صد در تقابل با شیوه امویان، بنیعباس و عثمانیان است. اگر به قدرت برسیم و صرفا به دنبال بهرهمندی خود و خانواده خود باشیم، معلوم است حرام است و در این حال هرچه از اسلام بگوییم، فایده ندارد لذا باید به شیوه مدیریت اهلبیت(ع) برگردیم.
اگر مسئولان امروز براساس قرآن و دستورات اهلبیت(ع) زندگی کنند قطعا مردم پای کار خواهند بود و فداکاری میکنند چنانکه زمان اهلبیت(ع) همین گونه بود. معنای نظام اسلامی و حکومت دینی این است که دین و سنت اهلبیت(ع) و پیامبر(ص) حاکم باشد نه اینکه دینداران حاکم باشد. حکومت دینی یعنی حاکمیت دین نه فقط اینکه دیروز طاغوت بود، امروز دیگران باشند. اگر میخواهیم مدیریت علوی داشته باشیم باید دین را اجرا کنیم و به بیتالمال مسلمین به عنوان امانت نگاه کنیم یعنی بتوانیم مثل کارگران زندگی کنیم، اگر توانستیم مثل آنان زندگی کنیم، درست است و الا اگر بهرهمند هستیم و به دنبال اشرافیگری باشیم و دیگران سختیها را تحمل کنند، راه را به خطا رفتهایم.
گفتوگو از سمیرا انصاری
انتهای پیام
source