گروه اقتصادی: بورس ایران مجدد ریخت. سکه باز هم پرواز کرد. دلار هم که نیاز به گفتن ندارد. خلاصه، این روزها بازار ایران، بازار یک کشور موشک خورده و تحت محاصره است که عنقریب، مجدداً موشک خواهد خورد و چون امکان دفاع از خود را ندارد، خاکش را هم از دست خواهد داد. لذا باید همچنان منتظر ریختن بورس ایران تا مرز نابودی تالار شیشهای بود. دلار سقفی برای توقف ندارد و به نظر میرسد قیمتهای مطرح شده مانند صد هزار و صد و بیست سی هزار تومان صرفاً یک شوخی است. هرچند میگویند سکه حباب دارد، اما این وضعیت امنیتی و جنگ زده بازار ثابت میکند نه تنها این افزایش قیمت سکه حباب نیست بلکه نمودی از واقعیت کشور است که ما نمیخواهیم آنرا باور کنیم ولی واقعیت، سیلیاش را به گوش ما میزند.
به گزارش بولتن نیوز، واقعیت چیست؟ واقعیت اینی نیست که ما میبینیم. واقعیت، تداوم زندگی عادی مردم مثل چند ماه و چند سال گذشته نیست. واقعیت، امنیت کوچه و خیابان نیست. اینکه ما تصور کنیم چون مثل همیشه، بی صدای آژیر و بی نمایش ستونهای دود از این کوچه و آن خیابان از خواب بیدار میشویم و ترس ویراژ هواپیماهای دشمن را نداشته و نهایت دغدغه ما، ترافیک و آلودگی همیشگی هواست، پس یعنی اوضاع عادی است عین خوش خیالی است. واقعیت، بازار است. واقعیت، جیب مردم است. بازاری که درونش مدام سرمایه مردم آب میرود، جیبی که تهش پشه پشتک میزند، هیچ نسبتی با تصورات ما از واقعیت ندارد.
ما در وضعیت نیمه خواب ـ نیمه بیداری هستیم. خواب چشمانمان را گرفته که واقعیت را ندیده و فکر میکنیم همه چیز گل و بلبل است. اصلا انگار چشمانمان در دنیایی دیگر قرار دارد. این نیمه تن، این پاره وجود در جایی دیگر است. جایی که در آن، از روزی که ایران اقتدار نظامیاش را با موشک باران اسرائیل نشان داد، بازار هم همسو با میدان، به روی مردم بلخند سبزی زد و ارزش پول ملی بالا رفت و دلار پایین آمد و بورس رونق گرفت. چشمانمان گویی متعلق به چنین منزلگاه دلفریبیست. اما واقعیتِ دستها چیز دیگریست. دستت که به جیبت میرسد، واقعیت مثل مار، همانجا نیشت میزند. که شاید بیدار شویم. اما مگر میشویم؟ نیمه بیدار ما در دست ماست. دستی که توی جیب فرو رفته و مثل همیشه، جیب یک مرد به او دروغ نمیگوید. اینجا خبری از فریب نیست.
جیب ما میگوید آن موشکهای عملیات وعده صادق ۲، دقیقاً خورده وسط بازار تهران. وسط تالار شیشهای بورس. هایپرسونیک سپاه را دقیقاً توی صرافیهای کشور پیاده کردهاند. همین است که اقتصاد کشور به سمت فلج شدن پیش میرود. ما خودمان را زدیم. همین است که بازارمان به خاک و خون نشسته. اگر ما اسرائیل را زده بودین که با اعتبار و پرستیژ جهانی که به دست میآوردیم، ارزش پول ملیمان بالاتر میرفت و حس امنیت و امکان سرمایهگذاری شدت میگرفت و نانمان توی روغن بود. ما خودمان را زدهایم که امروز وضعیت اقتصاد ما عیناً وضعیت یک کشور سالها درگیر جنگ و تا آینده در جنگ گیر کرده است.
فقط ایکاش یکی دستمان را میگرفت، روی صورتمان میکشید تا چشمان کورمان بیدار میشد و واقعیت را آنطور که در جیبمان میگذرد میدیدیم، نه آنطور که در کف خیابان وجود دارد.
source