بر اساس تجربیات تاریخی، چارچوب‌های نظری و اطلاعات موجود، دوره دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ می‌تواند عملی‌تر و مؤثرتر از دوره اول او باشد. زمانی که جو بایدن به قدرت رسید، بسیاری تصور می‌کردند که دوران ترامپ به پایان رسیده و این نشانه‌ای از بازگشت به شرایط عادی است. اما نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ نشان داد که نفوذ ترامپ و رویکرد غیرمتعارف او به سیاست، به‌طور عمیقی در جامعه آمریکا ریشه دوانده است. در دوره اول، سیاست خارجی ترامپ به‌ویژه در خاورمیانه نشان داد که او ترجیح می‌دهد مسائل را از طریق روابط شخصی حل کند. او بر ارتباط مستقیم و بدون واسطه با رهبران خاورمیانه تأکید داشت و خود را به عنوان چهره‌ای تحول‌آفرین شبیه به رونالد ریگان معرفی کرد که به عنوان کسی شناخته می‌شود که زمینه‌ساز پایان جنگ سرد بود. ترامپ حتی شعار ریگان، «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم»، را احیا کرد و بر تمایل خود برای تغییر شکل رهبری جهانی ایالات متحده تأکید نمود.

به گزارش برخی تحلیل‌ها، رویکرد ترامپ می‌تواند در زمینه فرهنگ سیاسی حاکم بر خاورمیانه، که اغلب اقتدارگرایانه تفسیر می‌شود، مؤثرتر از رویکرد بایدن باشد. این تمایل حتی در میان رهبرانی که تحصیلات غربی دارند نیز دیده می‌شود. به عنوان مثال، بشار اسد، رهبر سابق سوریه، در لندن در رشته چشم‌پزشکی تحصیل کرد، اما پس از به قدرت رسیدن، تمایلات اقتدارگرایانه را در پیش گرفت. دیگر رهبران منطقه مانند محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه، و طالبان در افغانستان نیز سبک حکومتی مشابهی دارند که ریشه در خودکامگی دارد. روابط بین این رهبران اغلب بر اساس پویایی‌های شخصی و عاطفی شکل می‌گیرد تا منافع نهادی یا ملی. در نتیجه، هویت‌های مذهبی، قومی، نژادی و زبانی نقش مهمی در تعیین روابط دوستانه یا خصمانه میان کشورها ایفا می‌کنند.

در این شرایط، رویکرد شخصی ترامپ به سیاست ممکن است با تمایلات رهبران خاورمیانه هماهنگ باشد و به طور بالقوه سیاست‌های مؤثرتری را برای ایالات متحده در دوران ریاست‌جمهوری او فراهم کند. ترامپ با اولویت دادن به منافع اقتصادی و نفوذ بر ارتقای حقوق بشر یا آزادی‌های مدنی، استراتژی‌هایی را دنبال می‌کند که چین در سال‌های اخیر در قبال منطقه در پیش گرفته است. بی‌تفاوتی آشکار او به حوادثی مانند قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار عربستانی، نشان‌دهنده این رویکرد عمل‌گرایانه است. با انتخاب مجدد ترامپ و افزایش نفوذ سیاسی او، انتظار می‌رود سیاست خارجی ایالات متحده حتی بیشتر شخصیت‌محور شود. ابتکاراتی مانند گسترش توافق ابراهیم که روابط دیپلماتیک بین اسرائیل و چندین کشور عربی را ایجاد کرد و تلاش برای الحاق عربستان سعودی به این توافق، احتمالاً به روابط شخصی ترامپ با رهبران منطقه وابسته است. از آنجا که مقامات ایرانی در برخی موارد روابط بهتری با جمهوری‌خواهان داشته‌اند، احتمال تمایل ایران برای دستیابی به توافق با ترامپ نیز افزایش می‌یابد.

روابط بین ایالات متحده و ایران از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ با تنش همراه بوده است و هر دو طرف در بهترین حالت توانسته‌اند این تنش‌ها را کنترل کنند. هر دو به این نتیجه رسیده‌اند که عدم مدیریت این تنش‌ها بسیار پرهزینه خواهد بود. این موضوع به‌ویژه برای شخصی مانند ترامپ که جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای را در اولویت قرار داده است، اهمیت دارد. از سوی دیگر، ایران نیز دلایل منطقی برای دستیابی به توافق دارد. دولت ایران در دوره ریاست‌جمهوری مسعود پزشکیان رویکرد انعطاف‌پذیرتری را در پیش گرفته و وضعیت امنیتی منطقه همراه با تحریم‌های اقتصادی، تلاش‌ها برای دستیابی به توافق را جدی‌تر کرده است.

تهران نگران است که هرگونه توافقی ممکن است مانند توافقات قبلی پایدار نباشد. با این حال، با توجه به اکثریت حامی ترامپ در کنگره، هر توافقی که توسط دولت او مذاکره شود، احتمالاً با مخالفت کمتری در ساختار سیاسی ایالات متحده مواجه خواهد شد. اما عدم تمایل اسرائیل برای دستیابی به هرگونه توافق با ایران، همراه با دستور قبلی ترامپ برای ترور سردار سلیمانی، موانع بزرگی بر سر راه توافق احتمالی است. باید دید که طرفین در نهایت چه مسیری را برای مدیریت این تنش‌ها انتخاب خواهند کرد. به طور خلاصه، دوره دوم ترامپ می‌تواند رویکرد هدفمندتر و عمل‌گرایانه‌تری را در خاورمیانه به ارمغان بیاورد و از همسویی او با فرهنگ سیاسی حاکم بر منطقه برای پیشبرد منافع ایالات متحده استفاده کند.

توسط jahankhabari.ir