عباس عبدی در روزنامه اعتماد به بررسی یک برنامه تلویزیونی پرداخت و نقدهای مختلفی را درباره آن مطرح کرد. او معتقد است که این برنامه، با وجود نقدهای متعدد، از زاویه دیگری نیز قابل بررسی است. این برنامه تلویزیونی که با رویکردی سیاسی و پوششی دینی تولید شده، از سوی نهادی منتشر شد که برای ارسال چنین پیامی طراحی نشده بود و در نهایت به ضد خود تبدیل شد.
عبدی ابتدا به پوشش دینی برنامه اشاره میکند و بیان میدارد که هدف برنامه جلب توجه مخاطبان به موضوع مرگ بوده است. این پیام در قالب یک رسانه مدرن و با مخاطبان مذهبی، سعی داشت به شکلی ساده و سنتی بگوید که از خدا بترسید و به فکر جهان آخرت باشید. این نوع پیامرسانی، نوعی تعریض ضمنی به مهمان و مخاطبان برنامه محسوب میشود، هرچند که در قالب نصیحت و انذار بیان شده است.
او به چند ایراد این رویکرد اشاره میکند. اول اینکه انذاردهندگان این برنامه از صلاحیت اخلاقی و دینی لازم برای چنین توصیههایی برخوردار نیستند. به عنوان مثال، اگر یک عارف یا فردی که از دنیا کناره گرفته چنین توصیهای کند، قابل پذیرش است، اما افرادی که برای تولید برنامه و نمایش آن دستمزد دریافت میکنند، صلاحیت اخلاقی برای چنین توصیههایی را ندارند. این موضوع شبیه به این است که یک فرد معتاد دیگران را از اعتیاد برحذر دارد.
عبدی همچنین معتقد است که دستاندرکاران برنامه بیش از مهمانان خود نیازمند چنین توصیههایی هستند. آنها به یک چهره ماندگار پزشکی درس فکر کردن به مرگ میدهند، در حالی که او تجربه زندگی بیشتری نسبت به آنها دارد. این که گروهی جوان در یک برنامه تلویزیونی برای خود جایگاهی اخلاقی و دینی قائل میشوند و دیگران را به یاد مرگ میاندازند، نوعی انحراف در رویکرد و نگرش است.
او با طرح این سوال که آیا دستاندرکاران برنامه جرأت دعوت از یک امام جمعه یا روحانی بلندپایه را دارند و چنین هدیهای به او میدهند، به این نکته اشاره میکند که چنین مهمانانی خود را بالاتر از نصیحت یک جوان میدانند. اگر دادن چنین هدیهای به آنها سیاسی تلقی شود، پس دادن آن به افراد عادی نیز سیاسی است، اما از منظری متفاوت. در پشت این ایده، قدرت سیاسی نهفته است که دستاندرکاران برنامه برای خود قائل هستند و میخواهند از این طریق مهمان و مخاطب را تحت سلطه اخلاقی و سیاسی خود درآورند.
عبدی به اشتباه سیاستگذاران نظام رسانهای اشاره میکند که از کارکرد اصلی تلویزیون غافل هستند. آنها به اشتباه تصور میکنند که تلویزیون میتواند جایگزین نهادهایی مانند مسجد و هیات شود. او به یاد میآورد که آقای مهدوی کنی اولین بار این اشتباه را متذکر شد و به درستی تشخیص داد که تلویزیون نمیتواند جایگزین نهادها و آیینهای دینی شود. اما دستاندرکاران رسانه ملی به اشتباه این مسیر را ادامه دادند و تصور کردند که با پخش یک سخنرانی یا نصیحت اخلاقی در تلویزیون، میتوانند مخاطبان بیشتری را هدایت کنند. در حالی که نتیجه عکس این بوده است.
او میگوید که این رویکرد نه تنها مساجد را خلوت کرده، بلکه اعتبار تلویزیون را نیز کاهش داده است. هر نهاد کارکرد خاص خود را دارد و نمیتوان از تلویزیون انتظار داشت که جایگزین مسجد یا منبر شود. وقتی تلویزیون را به منبری برای موعظه اخلاقی تبدیل میکنید، نه تنها نتیجه مطلوب حاصل نمیشود، بلکه مسجد و منبر را نیز به حاشیه میرانید.
عبدی همچنین به این نکته اشاره میکند که تلویزیون ایران به دنبال افزایش مخاطب نیست. این برنامه تا زمانی که توسط مهمان معترض بازنشر نشده بود، دیده نشده بود. این برنامهها برای مخاطبان محدودی ساخته میشوند و هدف اصلی آنها جذب مخاطب عام نیست، زیرا به محض دیده شدن، با اعتراض بینندگان مواجه میشوند. یکی از دلایلی که افراد کمتری حاضر به شرکت در برنامههای تلویزیونی هستند، همین موضوع است؛ زیرا این برنامهها برای کارفرمایان محدود ساخته میشوند و مخاطب عام ندارند.
در نهایت، عبدی نتیجه میگیرد که انتشار پیام فکر کردن به مرگ در قالب سیاسی و دینی از طریق یک رسانه مدرن، عوارضی جز آنچه گفته شد ندارد.