بیست و ششم دی ماه سال ۱۳۵۷، یکی از نقاط عطف تاریخ دومین انقلاب ایران محسوب میشود. در این روز، محمدرضا پهلوی، آخرین پادشاه سلسله پهلوی، برای همیشه خاک ایران را ترک کرد و تنها ۲۷ روز پس از آن، نظام سلطنتی به طور کامل سقوط کرد. درباره دلایل تصمیم شاه برای خروج از ایران، روایتهای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند او با این امیر ایران را ترک کرد که با رفتنش، سیاستمداران بتوانند اوضاع را آرام کنند. روایت دیگری میگوید شاه میدانست که کار تمام شده و به خواست خود از کشور خارج شد تا دیگر بازنگردد. برخی نیز بر این باورند که شاه برخلاف میل باطنی خود ایران را ترک کرد و تصمیم نهایی توسط سران غربی در کنفرانس گوادلوپ گرفته شد.
برای درک بهتر رویدادهای ۲۶ دی ماه، لازم است تصویری جامع از وقایع منجر به سقوط نظام سلطنتی در ایران داشته باشیم. تاریخنگاران معتقدند دوره سلطنت محمدرضا پهلوی را باید به دو بخش قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تقسیم کرد. پس از سقوط دولت مصدق در پی عملیات آژاکس، شاه به حکمرانی مستبد تبدیل شد و تصمیم گرفت به جای سلطنت، به طور کامل بر ایران حکومت کند. به همین دلیل، بررسی زمان و شرایط خروج شاه از کشور اهمیت زیادی دارد.
خیابانهای ایران در آن دوران پر از ناآرامی بود. نظام شاهنشاهی تقریباً از گروههای سیاسی و مسلح اپوزیسیون راحت بود. به جز آیتالله خمینی که در آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید شده بود، تقریباً تمام گروهها و شخصیتهای مخالف یا سرکوب شده بودند، یا در زندان به سر میبردند، یا در عملیاتهای ساواک کشته شدند و یا پس از محاکمه در دادگاههای نظامی تیرباران شدند. با این حال، استبداد سیاسی، شکاف طبقاتی و مشکلات اقتصادی طبقات محروم از جمله عواملی بودند که به بروز انقلاب منجر شدند. این موج اعتراضی در نهایت توانست تغییر حکومت را رقم بزند.
انقلاب ۵۷ نتیجه روندی بود که از دهه ۴۰ آغاز شده بود. اگر واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را نقطه آغاز بدانیم، ۱۵ سال طول کشید تا تمام وقایع دست به دست هم دهند و گروههای سیاسی با مرامهای مختلف، دشمن مشترکی به نام محمدرضا پهلوی پیدا کنند و حول آیتالله خمینی به عنوان رهبر کاریزماتیک جمع شوند. وقایع منتهی به انقلاب به طور مشخص از سال ۱۳۵۶ آغاز شد. در این میان، چند نقطه عطف قابل توجه وجود دارد، از جمله درگذشت سیدمصطفی خمینی در نجف، مقاله ارتجاع سرخ و سیاه در روزنامه اطلاعات، اعتراضات مردم قم، و تظاهرات خونین ۱۷ شهریور در میدان ژاله.
شاه در کتاب “پاسخ به تاریخ” که در دوران تبعید نوشت، از برگزاری مراسمهای عزاداری برای کشتهشدگان اعتراضات به عنوان یکی از روشهای حفظ فضای اعتراضی یاد میکند. این فضا تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و پس از آن ادامه داشت.
شاه در نهایت در ۲۶ دی ماه ایران را ترک کرد. هواداران سلطنت معتقدند او برای جلوگیری از خونریزی بیشتر این تصمیم را گرفت، در حالی که مخالفانش بر این باورند که او به دستور آمریکا از کشور خارج شد. شاه در کتاب خود تاکید میکند که سفرای آمریکا و انگلیس در دیدارهایشان با او موضع حمایتگرانه داشتند، اما از کانالهای دیگر به او خبر میرسید که دیپلماتهای غربی در حال دسیسهچینی علیه او هستند.
شاه در نهایت تصمیم به خروج از کشور گرفت و این تصمیم را اینگونه شرح داد: «قرار بر این شد که شهبانو و من، پس از این که آقای بختیار از مجلسین رای اعتماد گرفت، برای چند هفته استراحت و تمدد اعصاب ایران را ترک کنیم. آرزو داشتم سفر من موجب پیدایش آرامش و تسکین تشنجات شود.»
با این حال، اسناد ساواک نشان میدهد که شاه حداقل تا پاییز ۱۳۵۷ قصد خروج از کشور را نداشت. او در ماههای آخر حکومت خود، به سه نفر از چهرههای ملی پیشنهاد نخستوزیری داد، اما در نهایت شاپور بختیار این مسئولیت را پذیرفت. شاه در ۱۱ دی ماه، دو روز پس از پذیرش نخستوزیری توسط بختیار، خروج موقت خود از کشور را اعلام کرد.
تفاوت روایت شاه و انقلابیون درباره خروج او از کشور به پیشزمینهها و دلایل این تصمیم برمیگردد. شاه معتقد بود که آنچه در کشور میگذرد بیشتر یک توطئه است و غربیها پشت او را خالی کردند. در حالی که انقلابیون، اعم از گروههای مذهبی، چپها و ملیون، دلایل دیگری برای این رویداد ارائه میدهند.
شاه در نهایت در ۲۶ دی ماه ایران را ترک کرد و این بار سفرش بدون بازگشت بود. کریم سنجابی در برنامه تاریخ شفاهی هاروارد اشاره میکند که شاه در آن زمان امید داشت ارتش سلطنت پهلوی را حفظ کند، اما در نهایت اعلام بیطرفی ارتش به پیروزی انقلاب منجر شد.
شاه پس از خروج از ایران، به کشورهای مختلفی سفر کرد و در نهایت در مصر درگذشت. او در طول تبعید خود، از کشوری به کشور دیگر رفت و نتوانست در جایی ساکن شود. این سرگردانی او را به لقب “هلندی سرگردان” مشهور کرد، لقبی که هنری کیسینجر، وزیر خارجه پیشین آمریکا، به او داده بود.